اولین جمله

ساخت وبلاگ
ایستگاه اتوبوس:

- میگم نقی، بنظرت تا چهار سال دیگه همین قدر خل و دیوونه و بی حیا میمونیم؟

- نمیدونم. امیدوارم

- منم 

کل وزنشو میندازه روم و میخونیم: مییییرن آدما.....

سرویس میاد و با خنده هولم میده تا خودش زودتر به پنجره برسه

- راستی شهرزاد شنبه میریم لاله

- ببینم چی میشه

- ازت سوال نکردما! من و تقی داریم میریم توهم میای. کلاسم نداری میدونم! بهونه نیار

- خیله خب

- ببین نقی من از بچگی همین قدر روانی بودماااا ولی محیط کافی نداشتم الان دیگه دستم بازه!

-دستت بازه از پنجره آویزون شی؟

-اینم یکیش

میخنده. شبیه لیلی میخنده. شبیه لیلیه. نمیدونم این باید باعث شه ازش خوشم بیاد یا ازش بترسم!

حافظ گفت خوبه، باورش نکردم. باورت کردم حافظم.... 

اولین جمله که با تلاشهای من و نقی ساخته شد:

я люблю факультет

نوشته شده در پنجشنبه چهارم آبان ۱۳۹۶ساعت 17:54 توسط من|

من نویس...
ما را در سایت من نویس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ishansnevise بازدید : 193 تاريخ : جمعه 5 آبان 1396 ساعت: 10:19